ارزش هنرمندی در عالم اسلام


در دنیای هنر، همواره میان دستاوردهای هنری در فرهنگ شرق و غرب تفاوتی فاحش قابل مشاهده است. اما چه چیز ارزش هنر را در جوامع شرقی و غربی متفاوت می کند؟


در دنیای غرب ، که فرهنگش وامدار هنر یونانی است، ارزش هنر و هنرمند به ارائه آثاری است که تا جای ممکن به “تقلید” دنیای مادی پرداخته و هرچه بهتر و دقیق تر به “بازنمایی” عالم محسوس بپردازد. اما با مطالعه و کنکاش در تمدن شرق و تمدن های بر آمده از دین، مانند تمدن ایرانی-اسلامی، خبری از این “بازنمایی” و “تقلید” عالم محسوس نیست!

چرا هنر ایرانی از مجسمه ها و نقاشی هایی که بیشترین شباهت را با “عین” داشته باشند تهی است؟

آیا به واقع، هنرمندان ایرانی از تولید آثاری که کاملا منطبق با طبیعت باشند عاجز بوده اند؟ آیا اِشکال در نبودِ شناخت صحیح دانش و علم هندسه و مرایاست؟ آیا در نبود تکنیک است؟

مسلما تمدنی که بزرگترین منجمان، ریاضیدانان و دانشمندان را به جامعه بشری هدیه داده و نام های بزرگانی چون خیام، ابن سینا و رازی را در کارنامه کاری خود دارد، عاجز از شناخت “تکنیک” و کشف آن نیست! به عقیده نگارنده ، دلیل را نه در عدم داشتن علم، بلکه در دیدگاه متفاوت باید جست.

اگر در تمدن غرب، شباهت ظاهر ، ملاک و ارزش هنر را رقم می زند، هنرمند ایرانی اصلا و اساسا توجهی به عالم ظاهر ندارد که بخواهد آن را بازبنمایاند! تفاوت در دیدگاه و ایدئولوژی، سبب پیدایش تمدنی شده که بیش از آنکه هنرمندِ صنعتگرِ تکنیکال بیافریند، به دنبال پرورش هنرمندِ مومنِ عارف مسلک است.

در تمدن اسلامی، هنرمند نه تنها به دنبال “بازنماییِ” جهانِ واقعِ نیست ، بلکه در پیِ “حضور” است و این “حضور” ،برای هنرمندی که با اعتقاد و عقیده و قبل از دست به کار شدن خلق اثر هنری، خود را ملزم به گرفتن “وضو” می داند، تنها در “حضور حق” معنا می دهد.

ارزش هنرمند در چنین تفکری، به “حضور” است و این “حضور” را نه در خود هنرمند بلکه در “حضور” پروردگار هنر باید جست.

به بیان دیگر می توان اینگونه توضیح داد که تمدن اسلامی بیش از آنکه هنرمندپرور باشد، عارف پرور است. این معنا از دل لغات منسوب به هنر نیز پیداست:

در تمدن غرب واژه هنر از کلمه یونانی “تخنه” می آید که بعدها لغت تکنیک در زبان لاتین از آن استخراج شده ، اما در زبان فارسی ریشه لغت هنر، “هونره ” است، “هو” به معنای فضیلت و راستی، و “نره” به معنای مَرد، پس واژه هنره معنایی معادل “فضیلت مرد” و “راستین مرد” می دهد. بنابراین کسی که به کار هنر مشغول است، بیش از آنکه “صنعتگر ” و در گیر تکنیک باشد، اهل دل و فضیلت است.

در عالم هنر اسلامی، هنرمند آیینه دلش را با یاد خدا و “حضور” صیقل می دهد و این امکال را فراهم می آورد که دلش، تماما محل حضور حق باشد و آیینه جمال و جلال الاهی گردد. در چنین تفکری ، دیگر جایی برای “منیّت” و “فردیت” باقی نیست؛ همه اوست. دست هنرمند، “یدالله” است. هنر ، مقدس است و برای راه یافتن به این عملِ مقدس، باید مناسک اعمال مقدس ، چون وضو را انجام داد؛ چرا که هنرمند ، در پیشگاه خداوند باری تعالی حاضر است.

نتیجه آنکه در تفکر اسلامی و ایرانی، اثر هنری از عالم ماده به کل جدا می شود و در پی آن است که در هزارتوی تخیل، آنجا که از راه دل ، می توان به عالم معقول و “حضور حق” راهی یافت، بارقه ای از تجلی خداوند را نظاره کرد. پس بی راه نیست که بزرگترین هنرمندان ایرانی، شاعرند و گوهر تفکر اسلامی، در بلندپروازانه ترین اشعار عارفانه متجلی است؛ عالم شعری که بزرگان دنیای غربی چون گوته را به تحیر وامی دارد.

ارزش هنرمند در چنین تفکری، به “حضور” است و این “حضور” را نه در خود هنرمند بلکه در “حضور” پروردگار هنر باید جست.

سمیه رمضان ماهی

بخش هنری تبیان


مطالب مرتبط:

تجلی نور در هنر اسلامی

توحید در طرحهای هندسی

روحانیت در هنر اسلامی

وحدت در آثار هنری اسلام


سايت موسسه فرهنگی تبیان > بخش هنری